در روزهاي آغازي جنگ، در ستاد جنگ هاي نامنظم فعاليت ميكرديم كارمان شناسايي دشمن بود. روزي براي شناسايي عراقي ها، منطقهاي رفتيم كه قبلاً دشمن در آن جا استقرار داشت، در آن محدوده، يك جوي آب به نام جوي سيد حسن بود كه دو طرف آن را درختان انبوهي پوشانده بود. هر طرف جوي كه مي ايستادي، طرف مقابل به علت ازدحام درختها، قابل رؤيت نبود.
تصور ما اين بود كه عراقيها در برابر ما - در آن سمت جوي - قرار دارند. با حالت آماده باش، از سمت راست جوي به طرف جلو حركت ميكرديم. ناگهان با سر وصداي زيادي مواجه شديم، فكر كرديم دشمن رو به روي ماست. آنها نيز در مورد ما همين تصور را داشتند. با رعايت اصول حفاظتي، به آن طرف جوي پريديم. در همان اثنا، نگاه مان به چهره مقام معظم رهبري افتاد. در آن زمان، ايشان نماينده حضرت امام قدس سره در شوراي عالي دفاع بودند. معظم له به اتفاق چند نفر ديگر - قبل از ما - براي شناسايي منطقه رفته بودند. كار شناسايي آنان تمام شده بود و داشتند برميگشتند. ديدن آقا در آن مكان براي ما خيلي جالب بود. ما از آن ديدار، روحيه گرفتيم. سلاح هايمان را به حالت عادي درآورديم و از محبت گرم آيةاللَّه خامنه اي بهره برديم. آقا با تك تك ما دست دادند و يكايك ما را بوسيدند.